مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن مـادر افکـند مرا در یَـم احـسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن از همان روز شدم بیسر و سامان حسن بر جـبـیـنـم بنـویـسیـد مـسلـمان حـسن دل خود را سر هـر بام، هـوایی نکـنم طلب عشق ز هر بیسر و پایی نکـنم رو به هر قبله و هر قـبله نـمایی نکنم پیش هر سفره که پهن است گدایی نکنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی، چه مرامی دارد چـقـدر لـطف به بـیـمـار جـذامی دارد خـنده در پـاسخ آن سائـل شـامی دارد وه که ارباب دو عـالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل کیست؟ حسن آنکه بخشندگیاش گشته مثل کیست؟ حسن معنی حیِّ علی خیرالعمل کیست؟ حسن مرد نام آور پیکار جمل کیست؟ حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مـظلـومیت از غـربت بـابا دارد قد خـم، سیـنۀ خـون، دیـدۀ دریـا دارد جگری سوخـته از زخـم زبانها دارد گر بگـوئـیم غـریب الـغـربا، جـا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش، جگرش ریخت به هم بس که پیچیده به خود، موی سرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همۀ خاطرهها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از موی پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست، حسن، در، کوچه باز هـم خـاطرۀ گریه و مـادر، کـوچه قـاتل جان حـسن میشـود آخـر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن چـشم نامـرد به نامـوس عـلی تا افـتاد وای بر من، زد و بر صورت گل، جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بـشود، بـاز هـم امّا افتاد شـعـلـۀ آه کـشد سـیـنـۀ سـوزان حـسن |